-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 بهمن 1394 13:30
سه شنبه خواهر شوهر کوچیکه همراه همسر و پسرش برای شام اومدن خونمون موقعه شام خوردن کلی از دستپختم تعریف کردن و من بسی خوشحال شدن دیروز یکی از خواهر شوهرام گفت مریم گفته رفتیم خونشون یه شام خوشمزه ای درست کرده ودستورش رو خواست باز تعریف از دسپختم و من بسی خوشحال....عصر چهارشنبه رفتیم روستا دیگه تا رسیدم شب شد ساعت 7...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 بهمن 1394 13:09
پنج شنبه ساعت 7 رفتیم تولد عجب تولد توپی بود سلف سرویس بود عالی عالی خیلی خوش گذشت ساعت 11 برگشتیم صبح جمعه هم برای ناهار با جاریم اینا رفتیم خونه داداشم رفتن دیدن برادرزادام که 4 ماه دنیا اومده خیلی خوش گذشت داداش وزنش خیلی اصرار کردن که شامم بمونیم و موندیم بعد شام برگشتیم رابطه من و زن داداش خیلی باهم خوبه از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمن 1394 09:06
همه میان سر میزنن و نظر نمی زارن چرا!!!!بعد میرن تو وب های دیگران نظرم میزارن جالب هااااا خخخخ پس لازمه رمز رو عوض کنم راستی دوستان دوستم یه گروه تو واتساپ داره همه بجه های وب هستن هر کی دوس داره تا ببرمش تو گروه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمن 1394 15:15
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 بهمن 1394 13:39
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 بهمن 1394 11:01
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 بهمن 1394 11:20
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 بهمن 1394 12:08
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 دی 1394 13:13
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 دی 1394 10:24
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دی 1394 12:26
دیشب دوست همسر جونم اومدن خونمون خانومش باردار بود پابه ماه ،دو هفته دیگه بچه اش دنیا میاد.کلی باهم حرف زدیم اصالتش تهرانی بود گفت رسممونه جهیزیه کامل میخریم و... 5میلیون مامانش سیسمونی برای نی نیش خریده بود ما رسم سیسمونی خریدن داریم ولی جهیزیه رسم نداریم حالا برای جهیزیه یکی دو تیکه وسیله میخریم مثلا لباس شویی،ظرف...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 دی 1394 14:49
یکی دو روزه حسی خیلی خوبی دارم به شوهرم میگم توی توهمم خخخخخ این توهم دو هفته دیگه معلوم میشه انشالله که خیره.. امروز همسری رفته دندانپزشکی الهی قربونش برم دیشب دندونش درد میکرد اگه دندانش رو امروز درست کنه هیچی اگه نه و نوبت. یه روز دیگه بهش بده برای شام میریم خونه خواهر شوهر کوچیکه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 آذر 1394 09:14
ما و خونه خواهری روز جمعه ناهار خونه داداش دعوت بودیم دیگه همسری ماشین نیاورد با ماشین خواهری اینا رفتیم تو مسیر رفتن کلی برف اومد کوه های زاگرس واقعا دیدنش رویایی بود ،برف همه جا رو سفید پوش کرده بود از اونجا خواستیم بریم دیدن نی نی پسر عمه که خونه نبودن.. چند روزه همسری جون بدجور گیر داده که بره سوریه مدافع حرم بشه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 آذر 1394 11:03
چند وقتی میشه که همش به بچه فکر میکنم همسری هم همین طور تازه اسم هم براش انتخاب کردیم خخخخخ یعنی میشه سال دیگه این موقعه مامان یه بچه سالم و صالح باشم... مطمئنم که سهم یه نی نی سالم رو پیش خدا دارم همسری میگه مطمئنم صاحب بچه سالم میشیم خودمم امید دارم ولی بعضی وقتا یه ترسی میاد سراغم و ته دلم خالی میشه توکل بر خدا همه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 آذر 1394 15:58
این روز رو به همه دوستان تسلیت میگم امروز از پیرهنم بهترین بو رو احساس کردم یه بوی فوق العاده پر از حس عجیب امروز پیرهن تنم بوی دخترم رو داد اون وقتا همیشه تنش همچین بوی داد به همسرم گفتم بو کن ببین بوی چی میده گفت بوی عطر میده عجب بوی بهشتی میدی غزل من....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آذر 1394 13:15
همسر جونم 6 آذر به سلامتی از مشهد برگشت 4 روز مرخصی داشت فرصت رو غنیمت شمردیم وشنبه راهی ولایت شدیم و رفتیم خونه مادرشوهر یه روز اونجا بودیم بعد رفتیم خونه پدرم اینا بعد کلی دلم هوای شد که بریم (پسر کماندار )ی امام زاده ای هست تو ولایت که خیلی مراد دهندس خیلی ها بچه دار نشدن رفتن اونجا مُراد گرفتن و الان بچه دارن....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 آذر 1394 17:02
چند روزه هستم خونه داداشم چهار روزه همسر جونم عزیز دلم رفته مشهد انشالله به امید خدای بزرگ روز جمعه برمیگرده دلم حسابی براش تنگ شده..پنج شنبه صبح رفتم آرایشگاه موهامو مش زیتونی کردم اینقده خوشگل شده موهام(اعتماد به نفس منو داشته باشین)روز جمعه همراه داداش و زن داداش و بچه هاش رفتیم خونه عموم خیلی خوش گذشت نزدیک یه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 آبان 1394 10:02
امروز هم خوشحالم هم ناراحت خوشحال از اینکه میخوام برای اولین بار موهامو مش کنم همیشه رنگ زدم ولی تاحالا مش نکردم ناراحتم از این که همسری فردا میخواد بره دوره مشهد البته سعادت میخواد مشهد رفتن هاااا ولی من دلم تنگ میشه ده روز همسر جونمو نبینم انشالله به سلامت بره و برگرده سفرش بی خطر باشه،امروز بعدظهر با همسری میریم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 آبان 1394 14:28
دیروز با جاری و خواهر شوهرم رفتیم خواستگاری واسه خواهرزاده وحید ،دختره خدایی خوشگل بود فقط دماغش عملی بود که خواهر شوهر از دماغش ایراد گرفت و گفت که که دماغش دیگه خیلی سر بالایه...خیلی ایراد میگیره خیلییییی به نظر من شکل و قیافه تا یه حدی مهمه،مهم اخلاق و خانواده س.امروز همسر جونم دیر میاد خونه از سر کار میره فوتبال 6...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 آبان 1394 15:46
هوا خیلی سرد شده حتی بعضی شهرا زنجان،مشهد.... برف اومده شنیدم امسال سال سرد و پر برف و بورانیه خدا رحم کنه.جمعه هفته گذشته ولایت ما سیل شدیدی اومده بود فیلمش رو دیدم وحشتناک بود خدایا کمک کن از شر بلاهای طبیعی در امان باشیم...شنبه شب تولد 1 سالگی محیا برادرزاده وحید بود خیلی خوش گذشت این وروجک بداخلاق شده بود و همش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 آبان 1394 10:53
دیشب بدجور هوس آش رشته کردم امروز واسه ناهار آش رشته درست کردم همسری دوس نداره واسش ماکارونی گذاشتم.... از دیروز صبح داره بارون میاد الانم داره میاد خدایا هزار مرتبه شکرت به خاطر این رحمتی که به ما عطا میکنی،ی تقویم همسران داریم توش نوشته اگه روز اول محرم 5 شنبه باشه اون سال زمستان ملایم و پر بارانی داره و زراعت گندم....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 آبان 1394 15:25
دیروز غروب بعد از 9 روز مهمونی بالاخره برگشتم خونمون واقعا هیچ جا خونه خود آدم نمیشه،5شنبه هفته گذشته رفتم خونه داداشم آخه زن داداشم تازه بچه اش اومده دنیا یه هفته ای رفتم کمکش کنم و همسری جونم رو تنها گذاشتم و کلی دلم براش تنگ شده بود..روز 5 شنبه غروب همسری اومد خونه داداش دنبالم و باهم رفتیم خونه مادرشوهرم ظهر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 مهر 1394 11:55
دیروز و دیشب کلی منو همسری در مورد بچه حرف زدیم که باید دل رو به دریا بزنیم و همه چی رو بدیم دست خدا و آقا امام رضا(ع )فقط یه بچه سالم میخوام و بس. بعضی وقتا خیلی ناامید میشم ، بعضی وقتام خیلی امیدوار می شم و ته دلم روشن میشه .همیشه پیش خودم میگم خدایا آخه چرا باید حسرت بچه رو دلم بمونه منی که از بچگی عاشق بچه بودم و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 مهر 1394 12:13
بعد مدتی بالاخره اومدم از رفتم به مشهد میگم 7 مهر بعدازظهرش نزدیک ساعت سه ونیم بود که را افتادیم شب رفتیم خونه خواهر شوهرم و صبح روز چهارشنبه هم رفتیم قم حرم حضرت معصومه (ع) تو حرم کلی دعا کردم برا خودم برا دوستای واقعی و مجازیم،روز پنچ شنبه ساعت 3 هم رسیدم مشهد و رفتیم هتل رزرو شده و شب رفتیم حرم کلی با آقا امام رضا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 مهر 1394 09:11
دارم وسایل رو جمع میکنم که به امید خدا بعدازظهر راهی مشهد شیم 9 مهر باید اونجا باشیم برگشتنیم میریم شمال 3 یا 4 روز میمونیم،میخوام از امام رضا حاجت بگیرم که ساله بعد با نی نی سالمم برم پابوسش و مطمئنم امید دارم که حاجتم رو میده واسه همه دوستام دعا میکنم اگه لایق باشم روز شنبه برادرزاده ام دنیا اومد آیسا خانوم الهی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 مهر 1394 15:00
دوشنبه ظهر برادرشوهر و جاری اومدن خونمون با همدیگه رفتیم تلویزیون خریدم چون تلویزیونمون مدتی بود خراب شده بود اصلا درست بشو نبود حقیقتش پول خریدن نداشتیم یعنی پول داریم ها انداختیم بانک و جلو حساب رو بستیم دودل بودیم بخریم نخریم البته مادرشوهرم گفت ما نصف پول رو بهتون میدیم قسطی بخرین و لی برادرشوهرم راضی نشد و گفت من...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 شهریور 1394 15:51
سلام بالاخره از شر بلاگفا راحت شدم امروز دوست خوب و مهربونم بهامین عزیز این وب رو برام درست کرد بی نهایت ازش ممنون و سپاسگذارم انشالله هر چی از خدای مهربون میخواد بهش بده انشالله قبول شدنش تو آزمون وکالت. ان شالله پنچ شنبه رفتیم ولایت من رفتم خونه مامانم همسری هم رفت خونه پدرشوهر که تو چیدن وسایل کمد،فرش... به خواهرش...