آهای شخصی که میای برای من و بعضی از دوستام نظر میذاری به اسم نینا خدا ازت نگذره به حق 5 تن ،از این به بعد سر سجاده نماز برات دعا میکنم که جواب این کاراتو بگیری از خدا و مطمئنم که جوابش رو میگیره منتهی به وقتش..انءشالله خیر نبینی هم این دنیا هم اون دنیا تا دیگه نیای بین ما دوستارو خراب کنی چوب خدا صدا نداره..اینقده برو وبلاگ دوستان بنال تا جونت دراد عقده مریض بی همه چی.. 

دیروز صبح شوهر خواهر شوهر کوچیکه به همسری زنگ زد و گفت برای ناهار بریم اونجا و رفتیم ساعت 3هم از اونجا رفتیم بازار که حاصلش شده سه شاخه گل برای تو گلدان و ساتن و تور برای رو میز.شب بعد شام زن عموم و پسرشو دوتا از عروساش اومدن خونمون بار اول بود که اومدن زن عموم کادو یه سینی خوشگل نگین داره آورده بودیکی از عروساشم یه پتو،دستشون درد نکنه اصلا انتظار کادو نداشتم نمیدونم  به چه منظور کادو آوردن!!!

داریم به عید نزدیک میشه انءشالله سالی پر از سلامتی و پر از خبرای خوب باشه انءشالله برای منم سال خوبی باشه و تو سال 95 خدا یه نی نی سالم و صالح بهم بده حسم میگه سال 95 بچه دار میشم..ما روز 5 شنبه میریم ولایت خونه مادرشوهر و تا 6 فروردین اونجاییم انءشالله کلب بهمون خوش بگذره 

بعد دو هفته از خونه پدری برگشتم مامانم اینا 7 اسفند رفتن کربلا 15 ام به سلامت برگشتن و 17 ام مراسم دعوتی ولیمه داشتن250 نفر دعوتی داشتن این دوهفته خیلیییی خوش گذشت منتهی یه  هفته اولش از همسر جونم دور بودم و خیلی دلتنگش بود هفته دومش مرخصی گرفت و اومد پیشم و بیشتر خوش گذشت ...

از اداره همسری سبد عیدی بهمون دادن که پسته،بادام،تخمه کدو،تخمه ژاپنی و یه قواره چادر توش بود با شیرینی... دیروز رفتم بازار یه سارافن با یه جفت کفش خریدم بازار وحشتناک شلوغه 

امسال چه زود عید اومد انءشالله به خوشی  سال جدید بیاد و تو سال جدید انءشالله همگی به حاجتامون برسیم الهی امین

تو ایام عید دوتا عروسی دعوتیم یکی میشه 8 فروردین عروسی پسر دایی همسری یکیم 12 فروردین عروسی دوست همسری انءشالله خوشبخت بشن 

دیروز و پری روز مهمون داشتم همگی از خانواده همسری ، خواهرزاده همسرو برادرشوهر اینا و...همسر خواهرزاده همسری اولین باره که اومده خونمون آخه یه شهر دیگه ان،،هستن گیلان...

امروز میریم ولایت خونه مامان اینا قراره دو هفته بمونم بابا و مامانم قراره فردا به سلامتی برن کربلا و من باید برم  اونجا زن داداشم سنش کمه بعداشم گفت تنها دوست ندارم خونه باشم گفت که برم پیشش باشم آخه داداشم زیاد خونه نیست بعداشم نیست همش مامان غذا درست میکنه زن داداش زیاد وارد نیست به این خاطرم هست که میرم یعنی میرم کوزت میشم خخخخ همسری هم یه هفته آخر مرخصی میگیره میاد اونجا، ما رسم داریم هر کی بره کربلا برگرده سفره علی داریم که همه فامیل و آشنا هارو دعوت میکنیم برای ناهار اونم بدون کادو..پس فعلا تا دوهفته دیگه دلم برای تک تک دوستای خوب و دوست داشتنیم تنگ میشه

نمیدونم شما مث منی یا نه بیشتر روزا درگیر اینم که چی برای ناهار درست کنم و چی برای شام!!خیلی بده هر چی فکر میکنی فکرت به جای نمیرسه که چی درست کنی،من از صبح همش تو فکر ناهار بودم که چی درست کنم بالاخره ساعت 1 ظهر  یه غذای من درآوردی درست کردم خیلی هم خوش مزه بود،سیب سرخ شده با گوجه تو روغن تفت دادم بعد ادویه بهش اضافه کردم و گذاشتم بپزه بعد از یه ربع حاظر شد.... حالا ناهار بخیر گذشت برای شام چی بذارم!!!اینقد دوست دارم لیست غذا ناهار و شام داشته باشم بزنم آشپزخونه و از رو لیست غذا درست کنم ولی حسش رو ندارم..