چهارشنبه ساعت 5 رفتم دوستم آزاده (دوست مجازی) ،وااای کلی با عکسش فرق داشت خیلیم خانوم و مهربون و تودل برو بود یک ساعت نیم باهم بود ،همسر جونم تو ماشین در دانشگاه منتظر بود دیگه آزاده رو هم رسوندیم خونه و به هم قول دادیم دفع بعد بریم خونه که همسرامونم باهم آشنا بشن..آزاده یه دختر 5 ساله به اسم آیسا داره خود آزاده هم دوسال از من کوچیکتره...

روز 5 شنبه هم رفتیم خونه داداش یه چند وقت بود که خونشون نرفته بودیم فک کنم 4و5 عید بود که برای عید دینی رفتیم خونشون،وقتی میری بچه هاش اینقد خوشی میکنن و مث پروانه دوره آدم میچرخن دختر کوچیکشم اینقده ناز شده و حسابی بغلی دیروز 2 ساعت رو پاهام خوابید الهی فداش بشم دیروز بازی فوتبالم خونه داداش بودیم یک حال و هیجانی داشت همگی طرفدار پرسپولیس بودیم  خدای قشنگ بازی کردن و بردم حقشون بود غروب بعد فوتبالم برگشتیم الناز اینقد گربه کرده که چرا نمیشنی و میخواین برین و قول بهش دادم به زودی دوباره میرم و یه هفده میشینم خونشون به احتمال زیادم آخرای اردیبهشت همسر جان یه هفته میره ماموریت دیگه اون موقعه میرم تا همسریم تنها نباشه..


یکی از عموهای پدرم خیلی سنش بالا شاید صدسالش باشه دیگه بنده خدا ناتوانیه(تقریبا آلزایمرگرفته. و از این جریان بی خبره)،پسراش سر یه موضوعی با پدر بحثشون شده و قطع رابطه باهمون کردن و باهمدیگه اصلا حرف نمیزنیم و قهریم ما خانوادگی همگی دوست داریم باهم دوستی کنیم منتهی اونا دوست ندارن چند شب تاحالا خواب دیدم که تو خواب رفتیم خونه شون و اوناهم اومد خونه ما و باهم حرف زدیم و دوستی کردیم خیلی دوست دارم باهمون حرف بزنن و مث سابق بشیم انءشالله که همین طورم بشه

امروز عصر قراره برم یکی از دوستای مجازیم و ببینم خیلی خوشحالم، قراره برم دانشگاه ببینمش خدا کنه غروب بارون نیاد و هوا مث دیروز سر نشه


هوا ابری و بارونیه گاهی میباره به آرومی اینجور هوا رو دوست دارم،دیروز عجیب هوا گرم بود ولی امروز سرده هوا،دیشب هواشناسی گفت احتمال سیل هست تو غرب کشور....جلوی خونه قدیمی پدرم اینا یه رودخانه بود هر وقت بارون میومد آب تو رودخانه جریان پیدا میکرد یادش بخیر بچه که بود همیشه دوست داشتم بارون   بیاد ی جفت چکمه داشتم پام میکردم میرفت تو رودخانه جلو خونمون یادمه یکی لنگشم سوراخ بود رنگشم زرد بود اون سالها خیلی بارندگی داشتیم و زمستانها سخت بود..زمستانم خیلی دیر تمام میشد ولی الان تا چشم بذاری رو هم تمام میشه فصل و فصل دیگه میاد و مث برق وباد میگذره قدیما اصلا اینجوری نبود، دلیل ش شاید راحتی و آرامش باشه که الان همه دارن 


دیروز صبح با برادرشوهرم اینا رفتیم بیرون دامن طبیعت ماشاالله به این فصل و سال خدا آخرش و بخیر کنه بهترین ساله...اینقد خوشه باهشون میری بیرون دست به سیاه و سفید نمیزنی فقط میخوری بنده خدا فقط جاریم همه کاراو میکنه همه وسایلم اونا میارن منو همسری فقط همراهیم ماشینم نمیبریم میزنیم پارکینگ اونا و با ماشین اونا میریم بیشتر تفریح و مسافرت هارو باهشون میریم البته با خونه داداشمم میریم ولی چون اونا یه شهر دیگه هستن کمتر..یه حس خوبی دارم از صبح دارم تمیزی میکنم خونه رو کردم دسته گل ناهارم برای ظهر تو یخچال دارم الانم بیکارم و گوشیمم رایگانه مدام زنگ میزنم اینقده خوشم میاد از خدمات رایگان تلفن ثابت همیشه قبل از 20 هر ماه هزینه تلفن رو غیر حضوری پرداخت میکنیم که یه روز مکالمه رایگان داشته باشیم

دیشب زنگ زدم خونه مادرم گفت سالمی گفتم آره چطور مگه؟؟گفت آخه خواب دیدم گفتی سرم درد میکنه جالبه هااا من اصلا سرم درد نمیکنه و نکرده باور میکنین اصلا نمیدونم سر درد چیه!!!به همسر جون میگم میگه خودت و چش نزن خخخخخ

فیلم یوسف پیامبر رو میببنم چندبار تا حالا داده ولی بازم میببنمش خیلی دوسش دارم..

بعدا نوشت:این که گفتم دست به سیاه و سفید نمیزنم. منظورم کار کردن و وسایل جمع کردن بود دلیل بر این نیست که هیچی نمیبریم همه چیزارو مثلا گوشت،میوه،نوشابه،تنقلات و... اینارو اونا زحمت میکشن میخرن بعدا هر چی بشه قیمتش نصف نصف حساب میکنیم قابل توجه بعضی از دوستان

این روزا، روزا بلند شده و شب کوتاه و آدم حس خواب آلودگی بهش دست میده و تو خونه طاقت آدم سر میره کلا از فصل بهار خوشم نمیاد جالب اینجاس فصل بهارم اومدم دنیا بیشتر پاییز و زمستان و دوست دارم الان خواهری زنگ زد گفت ماهم طاقتمون نمیگیره ظهری بیاین خونمون تازه خواهر یه پسر دوسال ونیمه داره که از دیوار راست میره بالا خواهرم میگه طاقتم نمیگیره تو خونه!!!من اگه بچه داشتم خودمو باهاش سرگرم میکردم ولی فعلا خدا صلاح ندونسته بهم بده..

او تلگرام یه کوره بارداری داریم چندتایشون بچه هاشون دنیا اومدن بیشترشونم باردارن دو سه نفرشونم منتظرن وقتی حرف میزنن تو گروه و از بچه هاشون و دوران بارداریشون میگن یه حس خوب بهم دست میده  امروز یکیشون نزدیک ده روزه زایمان کرده عکس دخترشو گذاشته بود ماشاالله اینقد ناز و خوشگل بود گل سر زده بود به موهاش فکرش کنی ده روزش بود یه موهای خوشگلی داشت خدا برای مادر ،پدرش حفظش کنه و اونای هم که باردارن به سلامتی نی نیهاشون و بغل کنن و هر چی زودتر دامن منتظرام سبز بشه