این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دیشب دوست همسر جونم اومدن خونمون خانومش باردار بود پابه ماه ،دو هفته دیگه بچه اش دنیا میاد.کلی باهم حرف زدیم اصالتش تهرانی بود گفت رسممونه جهیزیه کامل میخریم و... 5میلیون مامانش سیسمونی برای نی نیش خریده بود ما رسم سیسمونی خریدن داریم ولی جهیزیه رسم نداریم حالا برای جهیزیه یکی دو تیکه وسیله میخریم مثلا لباس شویی،ظرف شویی.... گفت قبل این بارداری  یه سقط سه ماه داشته و کورتاژ کرده و کلی سختی کشیده میگن بعد هر سختی آسانی هست منم ولا بهش نگفتم که بچه ام فوت شده و ....

فردا میریم خونه مادرشوهرم نزدیک یه ماهه نرفتیم همسری میگه انگار یه ساله نرفتم خخخخ آخه بیشتر مواقعه هر هفته یا یه هفته در میان میریم الان چون سرما و یخ بندانه و رنجیر چرخ نداریم دیگه کمتر میریم



یکی دو روزه حسی خیلی خوبی دارم به شوهرم میگم توی توهمم خخخخخ این توهم دو هفته دیگه معلوم میشه انشالله که خیره.. 

امروز همسری رفته دندانپزشکی الهی قربونش برم دیشب دندونش درد میکرد اگه دندانش رو امروز درست کنه هیچی اگه نه و نوبت. یه روز دیگه بهش بده برای شام میریم خونه خواهر شوهر کوچیکه