-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 فروردین 1396 13:29
خداروشکر نور قلب نی نی خوب بود و نوار درد هم انجام دادن شکر خدا دردی نداشتم،انشالله به امید خدا تاریخ دقیق سزارینم شد روز یکشنبه 27 ام برای سالم بودم بچه ام دعا کنین منم به یاد همه دوستان هستم
-
شمارش معکوس
شنبه 19 فروردین 1396 14:02
قبل عید رفتیم شهرستان روز سیزده برگشتیم بیشتر تعطیلات خونه مامانم بودم به خاطر شرایطم دور مهمونی خواهر و خواهرهای شوهر و برادر شوهر فقط رفتم تفریح بیرون صبح تا شب رو نمیتونستم برم به خاطر دستشویی رفتن زیاد ...رفتم دکتر،دکترم گفت به احتمال زیاد زایمانم نمیرسه اردیبهشت چون سزارینم هستم اول اردیبهشت 39 هفته ام میشه و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اسفند 1395 20:28
امروز منو همسری تمیزی خونه جدید رو شروع کردیم دو تا اتاق با تراس رو تمیز کردیم البته من فقط ناظر بودم خخخخ بقیه تمیزی رو هم گذاشتیم امید خدا بعد عید،روز چهارشنبه هم کمد دیواری رو زدیم فقط مونده آرکِ آشپز خونه پرده هم سفارش دادیم که بعد عید نصب میشه تا زایمانمم یه ماه دیگه مونده قبلش میریم خونه جدید به امید خدا گوش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 اسفند 1395 12:37
روز شنبه خواهر شوهرم بچه اش دنیا اومد اینقد خوشگل و ناز بود تا حالا نوزاد به این عزیزی ندیده بودم،خوش به حالش راحت شد امروزم مرخص میشه قانون جدید اومده هر کی سزارین کنه باید دو شب بیمارستان بمونه اینجوری خیلی سخته یه شبشم به سختی میگذره تازه یه روز قبلشم باید بستری بشی زو هم میشه سه رو،آی خدای خوبم کی بشه منم به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اسفند 1395 14:04
همراه مامان اینا رفتم 3،4روزی خونه داداش بزرگه دیروز غروب برگشتیم خوش گذشت فقط جای همسری جونم خالی بود به خاطر روحیه ام کم میزاره خونه بمونم چون دارم به زایمانم نزدیک میشم یه حال عجیبی دارم یه جورای میترسم ،قبل عید شایدم نیمه دوم عید بریم خونه جدید انءشالله به امید پروردگار...هنوزبرای حسین هیچی نخریدم انشالله بعد عید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 بهمن 1395 10:12
همسری هنوز نرفته برای دوره هی عقب میفته گفتن 27 میبرنشون خدا کنه زودتر ببرنش تا زودتر برگرده به سلامتی، چون این یه راهی جلوش زودتر بره بهتره اگه نبرنش دیگه احتمالا میفته بعد عید و شاید بیفته موقعه زایمان من ایشالله هر چی خیره همون پیش بیاد... هر چی به ماهای آخر نزدیک میشم فکر و خیالم بیشتر میشه بعضی شبا کابوس میبینم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 بهمن 1395 15:00
امروز اصلا حوصله ناهار درست کردن نداشتم همسری از بیرون ناهار آورد گفتم خوبه برای شام هم میریم خونه جاریم چون همسری فردا شیفته یه ساعت پیش به جاریم زنگ زدم گفت غروب نوبت دکتر دارن دیگه قرار شد بعد شام بریم حالا چی برای شام درست کنم به همسری گفتم،گفت بهش فکر نکن میریم بیرون شام میخوریم نمیدونم چرا اینقد تنبل شدم از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 بهمن 1395 12:31
وحید جان عزیز دلم تک تک ستاره های عمرت بلند و والا باقی عمرت1000 به بالا امروز 5 بهمن روز تولدته عزیزم سی امین بهار زندگیت مبارک.... مرد که تو باشی،زن بودن خوب است... از میان تمام مذکرهای دنیا فقط کافیست پای تو در میان باشد، نمیدانی برای تو،خانوم بودن چه کیفی دارد....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 بهمن 1395 16:07
مدتیه بی حوصله شدم شاید دلیلش رفتن همسری به دوره باشه واقعا رفتن همسری برام سخته ولی چاره نداریم عوضش رسمی میشه و خیالمون برای همیشه راحت میشه ایشالله تنش سالم باشه این مدتنم با سختی هاش میگذره... از پسری قند عسلی بگم که حسابی شیطون شده الهی بشم نذرش تکوناش از رو لباسم کاملا معلومه..تازه رفتم تو ماه 7 این 3 ماه باقی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 دی 1395 11:57
یه 9 روزی خونه نبودم همسری شیفت بو د دو روز رفتم ولایت خونه عموم یه هفته اش هم رفتم گیلان غرب خونه داداشم. ..همسری هم به احتمال خیلی زیاد دو سه هفته دیگه به مدت 6 ماه میره دوره خیلییییی خیلییی دوری همسری برام سخته و چاره ای نیست و مجبوریم موقعه زایمانم همسری شاید بهش مرخصی بدن شایدم نه، ایشالله که حسینم سالم باشه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 دی 1395 15:21
برای پسری قند عسلی یه اسم قشنگ انتخاب کردیم اسمش گذاشتیم حسین ،امام حسین (ع) نگهدار و حافظش باشه ایشالله..از محمد حسین هم خیلی خوشمون میاد منتهی خواهر شوهرم قراره این اسم رو بذاره رو پسرش و یه ماه قبل من زایمانشه میگم چه اشکال داره خب ماهم میذاریم محمد حسین ولی همسری میگه نه و دیگه حسین انتخاب کردیم ... خونه ای که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 دی 1395 15:38
دو روزه لوله بخاری پذیرایمون سرد میشه مث یخ نمیدونم دلیلش چیه از لحاظ ایمنی باید داغ باشه نه سرد!!دودکش هم ایرادی نداره و از اون کلاهکداراس دودکشش..خدا کمک کنه خونه جدید بخریم دیگه از دست بخاری راحت میشیم چون خونه جدیدی که دیدیم و به دلمونه پکیجه دیگه راحتیم این ترس و لرزِ سرد شدن لوله بخاری رو نداریم....از شازده پسری...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 آذر 1395 12:15
یلداتون مبارک... ما هر سال شب یلدا خونه خودمون نبودیم یا خونه داداش رفتیم یا خونه برادرشوهرم خانواده خودم و همسری هم شهرستانه نمیتونیم بریم امسال هم نمیشه بریم خونه داداشم چون انتقالش دادن گیلان و نمیشه رفت خونه برادرشوهرمم نمیشه بریم جاریم سرما خورده میترسم سرماش و من بخورم به این خاطر امسال منو همسری خونه خودمون شب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 آذر 1395 18:15
امروز زنگ زدم خونه مادرشوهرم یه احوالی ازشون بگیرم خیلی کم زنگ میزنم همیشه همسری زنگ میزنه یکی دوماه یه باری هم من زنگ میزنم ،امروز که زنگ زدم خواهر شوهرم جواب داد برای اینکه جواب سونو و اآزمایش اینا سالم بود خیلی خوشحال شدن و خداروشکر کرد بعد گوشی رو داد به مادرشوهرم، مادرشوهرم اینقد برای سلامتی نی نی مون دعا کرد پشت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 آذر 1395 12:15
جواب آزمایش. 24 ساعته رو بردم نشون دکترم دادم خداروشکر خوب بود و مشکلی نبود فک کنم دفع پروتئین 24 ساعته ام 60 بود که گفت مشکلی نیست خدایا شکرت که همیشه بهم نظر داری..الان تو هفته 20 هستم پسری قند عسلم هنوز درست حسابی تکون نمیخوره فقط موقعه ای که به پهلوی چپ دراز میکشم انگار یه چیزی تکون میخوره تو شکمم فک کنم پسر طلا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 آذر 1395 12:08
شنبه رفتم سونو انومالی قبل رفتن دل تو دلم نبود اینقد استرس داشتم قبل رفتنم به اتاق سونو نزدیک بود قلبم از سینه ام بزنه بیرون گفتم خدانکرده زبانم لال مشکل نداشته باشه رو تخت خوابیدم امام رضا (ع) رو به امام جواد (ع) قسم دادم که هیچ مشکلی نداشته باشه خانوم دکتر موقعه ای که دستگاه رو گذاشت رو شکمم گفت بچه چندمه گفتم بچه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 آذر 1395 13:45
امروز 18 هفته و 3 روزمه،طبق سونو 17 هفته و 4 روز،هفته دیگه باید سونوی انومالی و اسکن انجام بدم دل تو دلم نیست برای دیدن تو دلیم چند روز یه تکونای خیلی کوچولو حس میکنم، مثلا مث حباب و نبض اونم طرف راست شکمم..شیکمم یه کوچولو بزرگ شده و همیشه دست روش میکشم و برای سلامتی خودش دعا میکنم و دعا میکنم قسمت همه مامانای منتظر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 آذر 1395 10:23
خداروشکر همسری به سلامت از کربلا برگشت میگه زیارت کربلا و نجف و کاظمین از بس عزیزه کاش سالهای قبل هم میرفتم تصمیم داره انءشالله هر سال اربعین بره البته اگه قسمت بشه قول هم داده منو نی نی رو هم با کاروان ببره که اذیت نشیم...مسیر جاده کرمانشاه به ایلام و مهران حال و هوای عجیبی داره همش ترافیک و بیشتر ماشین های پلاک...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آبان 1395 16:25
همسر جان قراره به امید خدای بزرگ فردا راهی کربلا بشه از همین الان نرفته دلم براش تنگ میشه قراره اونجا 10 روز بمونن یک روز قبل اربعین بر میگرده به امید خدا خوش به سعادتش قراره سامرا هم برن البته اگه بهشون اجازه بدن آخه امنیتش زیاد نیست،منم این مدت 10 روز میرم خونه مامانم تو هفته آینده هم سونو و آزمایش غربالگری دوم باید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آبان 1395 11:27
خیلی دوست دارم تو بارداری برم پابوس آقا امام رضا(ع) ولی راهش خیلی دوره نمیشه انشالله بعد زایمان با فسقل جونمون میریم ولی بجاش قراره فردا بریم پابوس خواهرش حضرت معصومه(ع) و جمکران انشالله خدا کمک کنه حضرت معصومه(ع) به راحتی بریم و خستم نباشه تو ماشین دکترم برام استراحت نوشته به خاطر پایین بودن جفتم ولی وقتی دل هوای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبان 1395 10:54
شنبه هفته گذشته 1 آبان سونو و آزمایش غربالگری رو انجام دادم سونو ان تی خوب بود خداروشکر فقط جفتم پایینه دکترم گفت با استراحت میره بالا دعا کنید برام که جفتم بره بالا ،و آزمایشم 10 روز دیگه جوابش حاظر میشه جنسیت نی نی هم معلوم نبود گفت فعلا کوچیکه انشالله 3 هفته دیگه معلوم میشه دیگه سونو غربالگری دوم جنسیتش مشخص میشه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 مهر 1395 23:34
امشب همسری شیفته و من خونه جاریم،الان تو اتاقم دلم خیلی گرفته اتاق تاریک و یه نوری از تو خیابون از پنجره میخوره تو اتاق و صدای جیرجیرک از تو حیاط میاد چقد این شبهای طولانی دوست دارم منتهی با همسر جونم ،هیچ وقت جاش خالی نباشه الهی امین..از وقتی که باردار شدم تا حالا چند باری خواب دیدم نی نیم تو شکمم داره تکون میخوره یه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مهر 1395 13:43
یه روز قبل تاسوعا رفتیم خونه مادرشوهرم روز تاسوعا برای ناهار زرشک پلو نذری داشتن قبول باشه انءشالله موقعه کشیدن نذری تو یکبارمصرف منم کمک کردم من مسئول زرشک ریختن رو برنج بودم حال و هوای عجیبی داشت و کلی هم زیر لب دعا کردم و از امام حسین (ع) کمک خواستم انءشالله که همه حاجت روا بشن، همسری هم 5 شنبه مرخصی گرفته بود 4...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 مهر 1395 13:53
دیشب رفتیم هیئت محله تعزیه داشتن در مورد طفل شش ماهه امام حسین (ع) آدم دلش کباب میشد خیلی قشنگ و غمگین اجراش کردن...پارسال روز مراسم علی اصغر خواهر شوهرم یه سیب از تو گهواره علی اصغر به نیت برام آورد بود منم 100 تا صلوات روش خوندم و به نیت بچه دار شدن خوردم خداروشکر جواب گرفتم و امسال به خواهر شوهرم گفت 5 کیلو سیب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 مهر 1395 16:13
دیروز غروب منو همسری رفتیم خیابان موقعه برگشتن نزدیک خونمون یه خرگوش دیدیم همسری هم از ماشین پیدا شد گرفتش. همسری گفت گناه داره گربه میخوردش دیگه آوردمش خونه گذاشتیمش تو یه کارتن تو تراس ،تا روز دوشنبه بیریمش خونه مادرشوهرم دو سه روزم اونجا باشه بعد دو از شهر تو باغ یا مزرعه جایی آزادش کنیم..همه چی میخوره خیار،هویج،...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 مهر 1395 13:46
شنبه رفتم جواب آزمایش ناشتای قندم رو نشون دکتر دادم خداروشکر 85 بود و گفت نرماله برای تیروئید هم ازش پرسیدم گفت نرماله،برای 20 روز دیگه هم برام سونوی و آزمایش غربالگری نوشته که باید اول آبان انجامش بدم که تا اون موقعه میشه 13 هفته و 3 روزم و طبق سونو باید غربالگری و انجام بدم...یکشنبه همسری شیفت بود رفتم خونه خواهری...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مهر 1395 21:55
شب ها چه طولانی شده،دوست دارم این شبهای طولانی رو..همسری چند روزه دیر از سر کار میاد چون همکارش رفته دوره کارهای اونم باید انجام بده الان خسته بودی خوابیده خدایا خودت نگهدار همسری جونم باشه که از همه لحاظ هوامو داره همه جوره شوهر خوب کم نعمتی نیست..تا حالا شنیدن و دیدن خانوم باردار یه خونه خودش ویار داشته باشه!!!من به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 مهر 1395 14:15
امروز 9 هفته و 1 روزمه طبق سونو 8 هفته و 1 روز،حالم نسبت به قبل بهتره خداروشکر و اشتهام همچنان کور حس میکنم لاغر شدم دیروز خونه بابام خودمو وزن کردم همون وزن قبلی بود 65 کیلو، وزن کم کردن ماهای اول فک کنم طبیعی باشه یه خبر خوب خداروشکر پسر عموم برای تربیت معلم قبول شد خدایا شکرت که هواش و داشتی خودت نگهدارش باشه،، چون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 شهریور 1395 18:23
یه هفته اس که حالت تهوع دارم هر چی میخورم بالا میارم از هیچی خوشم نمیاد اشتهام کور شده ناجور بارداری اولم اینجوری نبودم،این یعنی یه نشانه خوبه خدایا شکرت یعنی میشه معجزه ات رو ببینم...وقتی دورم شلوغ باشه حالم خوبه ولی تنهای تو خونه حالم بد میشه جاریم فهمیده امروز زنگ زد احوالم رو پرسید و گفت اگه حالت خوب نیست و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 شهریور 1395 12:38
برای عید قربان رفتیم خونه مادرشوهرم، کلی بهم سفارش کرده که چی بخورم چی نخورم،بهم گفتم صبحانه اصلا چایی نمیخورم چون خوب نیست برای زن حامله،شیر و خرما و سیب زیاد بخورم غذاهای کنسروی اصلا نخورم اصلا دانستانی داشتم باهاش صبحش که صبحانه خوردیم گفت نباید چایی بخوری چایی برام نذاشت به بدبختی خواهر شوهرم یه چایی بهم داد خخخخخ...