شنبه هفته گذشته 1 آبان سونو و آزمایش غربالگری رو انجام دادم  سونو ان تی خوب بود خداروشکر فقط  جفتم پایینه دکترم گفت با استراحت میره بالا دعا کنید برام که جفتم بره بالا ،و آزمایشم 10 روز دیگه جوابش حاظر میشه جنسیت نی نی هم معلوم نبود گفت فعلا کوچیکه انشالله 3 هفته دیگه معلوم میشه دیگه سونو غربالگری دوم جنسیتش مشخص میشه هر چی باشه فقط سالم باشه انءشالله.. خواهر کوچیکه همسری با پسرش اومدن خونمون دو روز موندن امان امان از پسرش از بس شیطونه یعنی رو اعصابم بود بدجور،به حرف مادرشم  اصلا گوش نمیده خواهرشوهرم باردار 5 ماهشه پسرش مدام میزنه تو شکمش یا سوار کولشه اون یکی بیاد دنیا این دیگه غیر قابل کنترل میشه خخخحخ بیچاره خواهر شوهرم..همسری جونم خیلییییییی خیلییییی نسبت به قبل هوامو داره قبل از رفتن به سر کار میگه دست به هیچ کاری نزنی بذار همه رو خودم انجام میدم، دیروز جاروبرقی زده دستشویی و حمام رو با وایتکس و.. شسته دستت درد نکنه همسر مهربونم بی نهایت عاشقتم...

امشب همسری شیفته و من خونه جاریم،الان تو اتاقم دلم خیلی گرفته اتاق تاریک و یه نوری از تو خیابون از پنجره میخوره تو اتاق و صدای جیرجیرک از تو حیاط میاد چقد این شبهای طولانی دوست دارم منتهی با همسر جونم ،هیچ وقت جاش خالی نباشه الهی امین..از وقتی که باردار شدم تا حالا چند باری خواب دیدم نی نیم تو شکمم داره تکون میخوره یه ذوقی میکنم بیدار که میشم میبینم خواب بوده 

یه روز قبل تاسوعا رفتیم خونه مادرشوهرم روز تاسوعا برای ناهار زرشک پلو نذری داشتن قبول باشه انءشالله موقعه کشیدن نذری تو یکبارمصرف منم کمک کردم من مسئول زرشک ریختن رو برنج بودم حال و هوای عجیبی داشت و کلی هم زیر لب دعا کردم و از امام حسین (ع) کمک خواستم انءشالله که همه حاجت روا بشن، همسری هم 5 شنبه مرخصی گرفته بود 4 روز خونه مادرشوهرم بودیم غروب جمعه برگشتیم کرمانشاه خونه خودمون،راستی مادرشوهرم کلی بهمون حرف زد که چرا خرگوش و گرفتیم و همسری بهش دست میزنه ماهم از ترس روز جمعه بردیمش ی قسمت از شهر که باغ پرندگان بهش میگن دادیمش به یه آقای شب هم مادرشوهر زنگ زد گفت چیکارش کردین بهش گفتیم تحویل یه آقای دادیم خوشحال شد!!فردا شب همسری شیفته امروز غروب میریم خونه جاریم تا سه شنبه اونجا میمونیم..

دیشب رفتیم هیئت محله تعزیه داشتن در مورد طفل شش ماهه امام حسین (ع)  آدم دلش کباب میشد خیلی قشنگ و غمگین اجراش کردن...پارسال روز مراسم علی اصغر خواهر شوهرم یه سیب از تو گهواره علی اصغر به نیت برام آورد بود منم 100 تا صلوات روش خوندم و به نیت بچه دار شدن خوردم خداروشکر جواب گرفتم و امسال به خواهر شوهرم گفت 5 کیلو سیب ببره بندازه تو گهواره اش تو حسینیه و یکی هم به نیت برام بیاره که آقا امام حسین (ع)و علی اصغرش کمکم کنه بچه ام سالم باشه و سال دیگه دوباره چند کیلو سیب بندازم تو گهواره..امام حسین به طفل شش ماهه ات قسمت میدم مادرشدن رو قسمت همه منتظرا کن و دل هیچ مادری و با بچه نشکن و امتحان نکن... امروز رفتم بهداشت ماما گفت باید بری پیش دکتر عمومی مشکل بچه اولم رو بهش گفتم کلی دلداریم داد و گفت خیلییییی احتمالش کمه دوباره اتفاق بیفته کلی امیدوار شدم من به معجزه خدا ایمان دارم...

دیروز غروب منو همسری رفتیم خیابان موقعه برگشتن نزدیک خونمون یه خرگوش دیدیم همسری هم از ماشین پیدا شد گرفتش. همسری گفت گناه داره گربه میخوردش دیگه آوردمش خونه گذاشتیمش تو یه کارتن تو تراس ،تا روز دوشنبه بیریمش خونه مادرشوهرم دو سه روزم اونجا باشه بعد دو از شهر تو باغ یا مزرعه جایی آزادش کنیم..همه چی میخوره خیار،هویج، سبزی ذرت حتی نان هم میخوره،آب اصلا نمیخوره نمیدونم چرا شاید کلا خرگوشا آب نخورن.. یه لحظه تو تراس ولش کردیم نزدیک بود گلهای نازمو بخوره یه لحظه ولش کنیم ترتیب همه گلها رو میده خخخخ..