دیشب دوست همسر جونم اومدن خونمون خانومش باردار بود پابه ماه ،دو هفته دیگه بچه اش دنیا میاد.کلی باهم حرف زدیم اصالتش تهرانی بود گفت رسممونه جهیزیه کامل میخریم و... 5میلیون مامانش سیسمونی برای نی نیش خریده بود ما رسم سیسمونی خریدن داریم ولی جهیزیه رسم نداریم حالا برای جهیزیه یکی دو تیکه وسیله میخریم مثلا لباس شویی،ظرف شویی.... گفت قبل این بارداری  یه سقط سه ماه داشته و کورتاژ کرده و کلی سختی کشیده میگن بعد هر سختی آسانی هست منم ولا بهش نگفتم که بچه ام فوت شده و ....

فردا میریم خونه مادرشوهرم نزدیک یه ماهه نرفتیم همسری میگه انگار یه ساله نرفتم خخخخ آخه بیشتر مواقعه هر هفته یا یه هفته در میان میریم الان چون سرما و یخ بندانه و رنجیر چرخ نداریم دیگه کمتر میریم



یکی دو روزه حسی خیلی خوبی دارم به شوهرم میگم توی توهمم خخخخخ این توهم دو هفته دیگه معلوم میشه انشالله که خیره.. 

امروز همسری رفته دندانپزشکی الهی قربونش برم دیشب دندونش درد میکرد اگه دندانش رو امروز درست کنه هیچی اگه نه و نوبت. یه روز دیگه بهش بده برای شام میریم خونه خواهر شوهر کوچیکه

ما و خونه خواهری روز جمعه ناهار خونه داداش دعوت بودیم دیگه همسری ماشین نیاورد با ماشین خواهری اینا رفتیم تو مسیر رفتن کلی برف اومد کوه های زاگرس  واقعا دیدنش رویایی بود ،برف همه  جا رو سفید پوش کرده بود از اونجا خواستیم بریم دیدن نی نی پسر عمه که خونه نبودن..

چند روزه همسری جون  بدجور گیر داده که بره سوریه مدافع حرم بشه ولی من اجازه نمیده یعنی نمیتونم قبول کنم یعنی من اجازه بدم که نمیدم مادرشوهرم اجازه نمیده یعنی بفهمه دعواش میکنه.. خدا لعنت کنه هر چه داعشه

واسه شب یلدا هم میریم خونه برادرشوهرم اینا چون نه خونه مامانم نه مادرشوهرم ااینجا نیستن وگرنه میرفتیم اونجا



چند وقتی میشه که همش به بچه فکر میکنم همسری هم همین طور تازه اسم هم براش انتخاب کردیم خخخخخ  یعنی میشه سال دیگه این موقعه مامان یه بچه سالم و صالح باشم... مطمئنم که سهم یه نی نی سالم رو پیش خدا دارم  همسری میگه مطمئنم صاحب بچه سالم میشیم خودمم امید دارم ولی بعضی وقتا یه ترسی میاد سراغم و ته دلم خالی میشه توکل بر خدا همه چی رو سپردم به خدای مهربون...

امشب یا فردا شب همسری شیفته میرم خونه خواهری هوا عجب سر شده هااا

این روز رو به همه دوستان تسلیت میگم

امروز از پیرهنم بهترین بو رو احساس کردم یه بوی فوق العاده پر از حس عجیب امروز پیرهن تنم بوی دخترم رو داد اون وقتا همیشه تنش همچین بوی داد به همسرم گفتم بو کن ببین بوی چی میده گفت بوی عطر میده عجب بوی بهشتی میدی غزل من....