همسری هنوز نرفته برای دوره هی عقب میفته گفتن 27 میبرنشون خدا کنه زودتر ببرنش تا زودتر برگرده به سلامتی، چون این یه راهی جلوش زودتر بره بهتره اگه نبرنش دیگه احتمالا میفته بعد عید و شاید بیفته موقعه زایمان من ایشالله هر چی خیره همون پیش بیاد... هر چی به ماهای آخر نزدیک میشم فکر و خیالم بیشتر میشه بعضی شبا کابوس میبینم همش از فکر زیاده پری شبم خواب دیدم رفتم امام زاده ای کلی گریه و زاری کردم و التماسش کردم که پسرم سالم باشه اینقد گریه کردم از گریه زیادی بلند شدم،دیشب خواب دیدم  نان خوردم تو خواب که تعبیرش خیلی خوبه..از پسری قند عسلی بگم که حسابی شیطون شده تکوناش خیلی زیاد شده بعضی شبا تو خواب از شیطونی زیادش منو بیدار میکنه دیشب به همسر گفتم این حسین کوچولو اینقد تو دلم ورجه ورجه میره نکنه بیش فعال باشه خخخخ همسری هم گفت شاید،از حرفای و جوابهای همسرم معلومه اونم خیلی نگران ولی به روی خودش نمیاره ولی امید و توکلمون به خدای مهربان و امام رضا و امام حسین و بانو حضرت زهرا و امام دوازدهم و بقیه ائمه اس ایشالله نظرشون بهمون هست و دلمون را شاد میکنن ایشاالله..ایشالله فردا میخوام سفره صلوات بندازم ایشالله خدا قبول کنه



امروز اصلا حوصله ناهار درست کردن نداشتم همسری از بیرون ناهار آورد گفتم خوبه برای شام هم میریم خونه جاریم چون همسری فردا شیفته یه ساعت پیش به جاریم زنگ زدم گفت غروب نوبت دکتر دارن دیگه قرار شد بعد شام بریم حالا چی برای شام درست کنم به همسری گفتم،گفت بهش فکر نکن میریم بیرون شام می‌خوریم نمیدونم چرا اینقد تنبل شدم از همسری خجالت میکشم هر چند اصلا به روم نمیاره... خوبه تا روز جمعه راحتم...

وحید جان عزیز دلم

تک تک ستاره های عمرت بلند و والا

باقی عمرت1000 به بالا

امروز 5 بهمن روز تولدته عزیزم 

سی امین بهار زندگیت مبارک....


مرد که تو باشی،زن بودن خوب است...

از میان تمام مذکرهای دنیا

فقط کافیست پای تو در میان باشد،

نمی‌دانی برای تو،خانوم بودن

چه کیفی دارد....


مدتیه بی حوصله شدم شاید دلیلش رفتن همسری به دوره باشه واقعا رفتن همسری برام سخته ولی چاره نداریم عوضش رسمی میشه و خیالمون برای همیشه راحت میشه ایشالله تنش سالم باشه این مدتنم با سختی هاش میگذره... از پسری قند عسلی بگم که حسابی شیطون شده الهی بشم نذرش تکوناش از رو لباسم کاملا معلومه..تازه رفتم تو ماه 7 این  3 ماه باقی مانده هم به سلامتی بگذره روی ماه نازشو میبینم خدای خوبم منتظر معجزه ات هستم مطمئنم به زودی معجزه ات رو میبینم،امروز جواب آزمایش قند ناشتام حاظر میشه غروب میریم جواب میبرم نشو ن دکترم میدم خدا کنه همه چی نرمال باشه..


یه 9 روزی خونه نبودم همسری شیفت بو د دو روز رفتم ولایت خونه عموم یه هفته اش هم رفتم گیلان غرب خونه داداشم. ..همسری هم به احتمال خیلی زیاد دو سه هفته دیگه به مدت 6 ماه میره دوره خیلییییی خیلییی دوری همسری برام سخته و چاره ای نیست و مجبوریم  موقعه زایمانم همسری شاید بهش مرخصی بدن شایدم نه، ایشالله که حسینم سالم باشه همسریم سلامت آن شالله دوراش تمام میشه و برای همیشه کنار همیم سه تایی همسری به امید خدا بره منم میرم خونه مامانم گاه گاهیم میرم خونه داداشم هفته هفته میمونم زن داداشم خیلی خانوم و مهربونه یه قلب مهربونی داره از وقتی که فهمیده همسری قراره بره دوره همش زنگ میزنه و میگه که برم خونشون تا بعد دوره همسری البته داداشمم خیلی اصرار داره برم اونجا و برادرزاده هامم همیشه دوس دارن خونشون باشم الهی فداشون بشم ...روز شنبه هم رفتم دکتر برام سونو رنگی  داپلر نوشته که شنبه هفته آینده که 24 هفته ام تمام میشه باید انجامش بدم...خرید خونه هم قطعی شد صاحب خونه زنگ زد و به امید خدا قراره فردا یا پس فردا بریم برای قول نامه کلی خودمون بردیم زیر قرض و قراره طلاهامم بفروشم البته داداشم زنگ زد گفت هر چی بخوایم بهمون پول میده و طلاهامو نفروشم شاید نصفشون رو نفروشم ....پدرم ،پدرشوهرم،خواهرم ،برادرشوهرم داداشم قراره بهمون قرض بدن کلی میریم زیر قرض ولی برای خریده خونه می ارزه....