12 فروردین عروسی دوست همسر جان دعوت بودیم عروسی سنقر بود 70 کیلومتر با کرمانشاه فاصله داره بار اولم بود که سنقر رفتم طبیعتش خیلی قشنگ بود تو مسیر کلی عکس گرفتیم،شروع عروسی ساعت 10 تا 4 بعدازظهر بود،مراسم عروسی با مراسم ما کلی فرق داشت بیشتر دعوتیا دوستای دامادی بودن که بیشتر رقاصاشم دوستاش بودن ،زن و مردم قاطی بود ..غروب ش که از عروسی برگشتیم رفتیم ولایت خونه مامان اینا و 13 بدرو باهاشون رفتیم و سیزده رو بدر کردیم...چه خوب شد تعطیلات تمام شد دیگه خسته شدم از مهمونی رفتن و رفت و آمد البته ما همش مهمون بودیم و من اصلا مهمونی ندادم خداروشکر هم خانواده خودم هم همسر جانم هیچ انتظار آزمون ندارن و از این بابت خوشحالم

یه خبر خوب خواهر جاریم 18 ساله ازدواج کرده 2 بار ای وی اف ناموافق داشته الان طبیعی باردار شده خدایا شکرت..خدا با صابران هست منتهی ما بنده ها صبر نداریم

شب یکشنبه رفتیم خونه جاریم چون ناهار همگی خونشون دعوت بودیم (خانواده همسرم )همگی شب هم ساعت 8 باهم رفتیم عروسی خوش گذشت...دیروز ظهر جاریم اینا خواستن برن خونه خواهرم عید دیدنی گفتن که ماهم باهاشون بریم و برگشتنیم اومدیم خونه خودمون..

روز مادر رو به مادرم و مادرشوهرم و روز زن رو به خودم و به تمام دوستای عزیزم تبریک میگم دیشب همسری گفت کادو چی بخرم برایت گفتم سایه ت رو سرم کافیه و مهربونیت و اخلاق خوبت بهترین کادوو و قبول نکرد و نقدی کادو و حساب کرد ممنون همسر بی نظریم..این 4 سالی که ازدواج کردم همیشه قبل اینکه من به مادرشوهرم زنگ بزن خودش زنگ میزنه هزار تا قسم قران میده که یه وقت کادو روز مادر برام نخرین اگه بخرین قبول نمیکنم و اینا ماهم دیگه نگرفتیمتا حالا (کلا مادرشوهر من آدم عجیبه اصلا یه زره هم دوست نداره بچه هاش و عروساش زحمت ببیفتن و هیچ انتظاری نداره) امسال من قبل اینکه زنگ بزنه زنگ زدم بهش و تبریک گفتم بهش مادرشوهر به منم تبریک گفت یه دعای قشنگی در حقم کرد که خیلی خوشم اومد بهم گفت انءشالله خدا بهت بچه سالم بده و بچه ات روز مادر و بهت تبریک بگه خیلی خوش اومد و در جوابش گفتن انءشالله...


ماشالله عجب بارونی میباره خدایا شکرت به خاطر این سال و ماه،میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست انءشالله که سال خوب و پر بارانی هست خداکنه زراعتم خوب باشه آخه اگه زراعت خوب باشه،پدرشوهرم قراره تابستان کمکمون کنه خونه بخریم ماشاءالله زمین کشاورزی زیاد دارن گندم،جو....

مادرشوهرم بهم (پاقازه)داده یه گیاه محلی پر خاصیته مزش مث اسفناج میمونه،شوهرم دوست نداره امروز از سر کار دیر میاد برای خودم درستش کردم بار اول که دارم درست میکنم خدا کنه خوب دربیاد دستور پختش رو از مادرم تلفنی پرسیدم..کنگر رو هم بهم داده تقریبا آماده شده گذاشتم فریزر 

فردا برای ناهار خونه برادرشوهرم دعوتیم همگی باهم ،همه خوهرای شوهرم و  خونه پدرشوهرم منم امشب میرم اونجا به جاریم کمک کنم فردا شب هم برای عروسی دعوتیم عروسی پسر دایی همسری 


سال نو همگی مبارک ،انءشالله سال 94 سالی پر از اتفاق خوب،سالی بدون غم و بدون مریضی و سالی پر از نی نی و خبر بارداری باشه برای همه دوستانی که منتظرن.. امین. من که خیلی امیدوارم به سال جدید

5شنبه آخر سال راهی ولایت شدیم و رفتیم سر مزار جگر گوشم ،مادرشوهر اینام قبل از ما با دسته گل و. سبزه رفته بودن سر خاکش وقتی میرم و سنگ قبرش رو میبرم آروم میشه یه حس عجیبی بهم دست میده انءشالله هیج مادری داغ بچه نبینه امین

روز عید خونه مادرشوهر اینا بودیم کلا 8 روز ولایت بودیم فقط یه روز و یه شب رفتم خونه پدرم بقیه روزا خونه مادرشوهرم بودیم، 4فروردین خونه خواهر شوهرم افسانه(زن عمومم میشه)ناهار همگی خواهرشوهرا و برادرشوهر اینا دعوت بودیم،5فروردینم خونه شکوه خواهرشوهر برا ناهار دعوت بودیم دیشبم برای شام خونه رزیتا خواهر زاده همسری دعوت بودیم رفتیم گیلان طبیعتش بی نظیره امروز صبح برگشتیم خونه همسری از امروز رفته رفته سر کار البته 8 میره 12 برمیگردم..امشب برای عید دیدنی میریم خونه خواهری..